ایستگاه آخر

ساخت وبلاگ
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد این دفعه می خوام تو وبلاگم چیزی که دلمو گرفته بگم تا حداقل کمی راحت تر بشم دیگه خسته شدم از این همه فکر فکر های که تو ذهن من نقش بسته فکرهایی که دیگران میکنند از این همه کارهای پوچ و بی ارزش دیگه خسته شدم کاش می شد حرفی بزم آخه به کی بگم ؟ به کی میتونم بگم ؟ آخه نمی تونم این حرف ها رو که بگم یادم اومد به این شعری که یه جایی شنیده بودم فقط همینشو یادمه که می گفت یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد باید سکوت کرد ایستگاه آخر...
ما را در سایت ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goodby2096 بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:20

ساعتي در خود نگر تا كيستي از كجائي وز چه جائي چيستي در جهان بهر چه عمري زيستي جمع هستي را بزن بر نيستي ایستگاه آخر...
ما را در سایت ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goodby2096 بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:20

زندگی یک مبارزه می باشد. باید در این مبارزه پیروز باشیم. در حال حاضر به نظر شما مبارزه ما در این دنیا چیست؟ با این وضع و حال باید چه کرد؟ بزرگترین مبارزه چیست؟ ایستگاه آخر...
ما را در سایت ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goodby2096 بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:20

دانشمندي يکي را گفت چرا تحصيل علم نمي کني؟ آن شخص گفت: آنچه خلاصه علم است به دست آورده ام. دانشمند از او پرسيد: که خلاصه علم چيست؟ گفت: پنج چيز است : اول: آنکه تا راست به اتمام نرسد، دروغ نگويم . دوم: آنکه تا حلال منتهي نشود، دست به حرام دراز نکنم . سوم: آنکه تا از تفتيش نفس خود فارغ نشدم، به جستجوي عيب مردم نپردازم . چهارم: آنکه تا خزانه رزق خداوند به آخر نرسد، به در هيچ مخلوق احتياج نبرم. پنجم: آنکه تا قدم در بهشت ننهم، از کيد شيطان و از غرور نفس ایستگاه آخر...
ما را در سایت ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goodby2096 بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:20

به خاطر خاطره هايت , خاطرت در خاطرم , خاطره انگيزترين خاطره هاست. روي آن شيشه تبدار تو را " ها " كردم اسم زيباي تو را با نفسم جا كردم شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد شيشه را يك شبه تبديل به دريا كردم... ایستگاه آخر...
ما را در سایت ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goodby2096 بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:20

آدم ها همه مي پندارند که زنده اند. براي آنها تنها نشانه ي حيات، بخار گرم نفس هايشان است! کسي از کسي نمي پرسد: آهاي فلاني! از خانه ي دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوري دارد هنوز؟ ... .. . ایستگاه آخر...
ما را در سایت ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goodby2096 بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:20

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می‌کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می‌کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. ایستگاه آخر...
ما را در سایت ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goodby2096 بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:20